او در این کتاب که «یک سفر: زندگی سیاسی من» نام دارد، مسائل بسیاری را مورد بررسی قرار داده است که جنگ عراق نیز یکی از آنهاست. اما آنچه موجب جنجال شده، نحوه پرداختن بلر به این موضوع است و اینکه از همگان درخواست کرده به او فرصت دهند از خودش دفاع کند. این در حالی است که او مطلب مهمی را از قلم انداخته است؛ ماجرای ملاقات حساس و کلیدیاش با جورج بوش که نیرنگی بود برای حمله به عراق.
بلر در این کتاب در تمجیدی اغراق آمیز از جورج بوش، رئیسجمهور پیشین آمریکا را انسانی بسیار شریف و صادق معرفی کرده؛ شجاعترین رهبری که او تاکنون دیدهاست! با این حال، در این کتاب 700 صفحهای، به دیدارش با جورج بوش که جنگ عراق را کلید زد، هیچ اشارهای نکرده است.
البته رسانهها که بسیار سریع انتشار این کتاب را پوشش دادند بیشتر روی رابطه پیچیده و دراماتیک بلر و گوردون براون تمرکز کردند. نحوه اشاره بلر به براون که زمانی یارغار سیاسیاش بود، آنچنان احساسی است که گویی از محبوب خود سخن میگوید.
به هر حال نکته مهم این است که بلر بخش عمدهای از کتابش را به دفاع از خود و توجیه تصمیمش در همدستی با بوش برای جنگ عراق اختصاص داده است.
او در این باره نوشته: بابت تصمیمم برای شرکت در جنگ، متأسف نیستم... میتوان گفت، هرگز چنین کابوسی را پیشبینی نمیکردم. اغلب به این فکر میکنم که آیا اشتباه کردهام. از شما میخواهم به این بیندیشید که شاید کارم درست بوده است.
بلر در این کتاب همان حرفهای تکراری را در قالبی نو بیان کرده است: سالهای سرکشی صدام حسین و خودداری او از پذیرفتن قطعنامه خلع سلاح سازمان ملل متحد. آن زمان گفته میشد مدارکی وجود دارد مبنی بر اینکه صدام سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد.
در فوریه 2001، نخستین ملاقات بلر با بوش در کمپدیوید انجام شد تا طرفین در مورد اعمال تحریم علیه عراق مذاکره کنند ( هر چند چندان هم ضروری بهنظر نمیرسید). جزئیات این دیدار و سایر ملاقاتها و تماسهای تلفنی آن دو در این بخش آورده شده است، نظیر سفر به واشنگتن بلافاصله پس از حادثه 11سپتامبر و ملاقات با بوش در مزرعه او در تگزاس در آوریل 2002 که در آن احتمالات حمله به عراق را بررسی کردند.
پیغامها و یادداشتهای اختصاصی و حتی تماسهای تلفنی که در آستانه حمله به عراق میان بلر و بوش رد و بدل شده بود نیز همگی با جزئیات نقل شده و صفحات بسیاری نیز به روزشمار سفر بلر به کمپدیوید در سپتامبر 2002 اختصاص داده شده است.
اما آنچه از قلم افتاده و هیچ اشارهای به آن نشده، ملاقات بوش و بلر در اتاق رئیسجمهور آمریکاست که در 31 ژانویه 2003 یعنی 2 ماه پیش از شروع جنگ عراق انجام شد.
در جریان آن گفتوگو، بلر به بوش میگوید، به قطعنامه دوم سازمان ملل متحد نیاز دارد تا بتواند حزب کارگر را قانع کند و اجازه عملیات نظامی آشکار را دریافت کند. بوش از طرفی موافقت میکند برای وادار کردن سازمان ملل به انجام این کار، تلاش کند اما از طرف دیگر اعلام میکند که چه تاریخی را برای شروع آزمایشی جنگ در نظر گرفته: او 10 مارس را تعیین کرده است (و این نشان میدهد که در نهایت قطعنامهای در کار نخواهد بود).
آن طور که در این زندگینامه آمده است، بوش و بلر هر دو از تردیدهایشان درباره کشف سلاح کشتار جمعی توسط بازرسان سازمان ملل در عراق در مدت زمانی کوتاه صحبت کردهاند. آنها جلب حمایت برای جنگ را بدون سلاح کشتارجمعی دشوار میدانستند. اما بوش برای این مشکل نیز راهحل داشت. او معتقد بود باید موجی از مخالفت و مقابله با صدام حسین ایجاد کرد.
برای رسیدن به این منظور، آمریکاییها در این فکر بودند که هواپیماهای شناسایی و جنگندههای خود را با پرچم سازمان ملل بر فراز عراق به پرواز درآورند تا اگر صدام حسین بر آنها آتش گشود، قطعنامه سازمان ملل را نقض کرده باشد و بهانه لازم برای حمله تلافیجویانه به دستآید. آن وقت جنگ آغاز میشود.
یکی دیگر از نقشههای بوش این بود که با استفاده از پناهندگان، در مورد سلاح کشتار جمعی صدام به مردم اطلاعات بدهند و افکار عمومی را از این مسئله آگاه کنند. در همان دیدار، بوش و بلر به توافق رسیدند که احتمال نبرد خونین میان اقوام و مذاهب مختلف در عراق پس از حمله به این کشور، بسیار کم است.
این زندگینامه که بخشی از آن در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده است، مطالب تکاندهندهای را فاش کرده است زیرا نشان میدهد که چگونه رئیسجمهور آمریکا با حقه و نیرنگ، کاری میکند که یک حادثه جعلی اتفاق بیفتد تا مسیر حمله به عراق هموار شود و نکته دیگر این است که بلر نیز هیچ اعتراضی به این ترفند نداشته است.
او میتوانست با ثبت دقیق تمام ماجرا، بهعنوان شاهد عینی اتفاقاتی که در اتاق بوش رخ داده بود، هم به تاریخنویسان خدمت شایان توجهی بکند هم به مردم انگلیس و آمریکا. او میتوانست به سؤالهای بسیاری جواب دهد و ابهامات فراوانی را برطرف کند. سؤالهایی نظیر این که:در مورد نیرنگ پیشنهادی بوش برای شروع جنگ چه نظری داشت؟ آیا نظر بوش را جدی گرفته بود؟ آیا بوش پیشنهادهای نامتعارف دیگری در آن جلسه ارائه کرده بود؟
در حال حاضر شرایط بهگونهای است که بلر ناچار نیست به هیچیک از این پرسشها، پاسخ دهد یا از سکوت خود در برابر پیشنهاد فریبکارانه بوش، دفاع کند. حتی لازم نیست این مسئله را به دیگران بقبولاند که چه طور چنین فردی میتواند انسان شریفی باشد.
با وجود همه ادعاهای پرشور و حرارت بلر، نادیده گرفتن و از قلم انداختن جزئیات این دیدار، نشان میدهد که این کتاب نمیتواند گزارشی راست و درست و دارای حسن نیت باشد از آنچه انگلیس و آمریکا را پیشتاز جنگ با عراق کرد و گرفتاریها و درد و رنج بسیار به همراه داشت.
مادر جونز
ترجمه: راحله فاضلی